من ظهور نور خواهم ، وعده‌ی دیدار ، نه

من ظهور نور خواهم ، وعده‌ی دیدار ، نه
عشق با پایان ما میمرد ؛ با رگبار ، نه

چوب نا کس خورده ایم ، از درد فریاد آمدیم
چشم مردم از صدا بی خواب شد ، بیدار نه

ما برای مرگ تاریکی، خود از دم سوختیم
اهرمن پایان میابد، ولی بی دار ، نه

هرچه رخ میداد ، زیر «بود» ها آوار شد
چشم مردم را زمان میکرد سد ، دیوار نه

دیو و دد با دست ، بسته جاده‌ی خورشید را
ما ز تاریکی فقط پنداشتیم هشدار ؟ نه

نگسلد یک قطره نور از لای انگشتانشان
با صدای نور رقصیدیم و با اجبار نه

گرچه ترس از مرگ می‌دارم ، نجابت بیشتر
دور گردن میدهم هر دار را ، افسار نه

بر بلندی های آزادی سپهری ساختیم
در تمام راه ، ما خود جاده ایم ؛ ابزار ، نه

خواندم از این تنگنا و قلب ها و راه حل
بشنو از برگ این خم و اسرار ما ، اصرار نه


بردیا صالحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.