خانه دلگیر است

خانه دلگیر است
مثل شب‌های پر از سوز خزان
مثل یک کافه‌ی تنها
که در آن خستگی روز دراز
شده از چشم نهان

خانه بد دلگیر است!
چون کسی نیست که در آینه‌ها
یا که در خاطره‌ها
چهره‌اش با همه‌ی قلب و توان می‌خندد!

در دلم غوغایی‌ست
که چرا پر زدن و محو شدن
این چنین آسان است؟!
چون زمین زندان است؟!
یا که بر حسب تصادف به نفس افتادیم؟!

زندگی ویران شد
چون که تندیس بلورین خدا ساخته‌ام
خانه‌اش در خاک است
کاش می‌شد که زمان رو به عقب بر می‌گشت
و دگر باره ورا می‌دیدم
و برایش سبدی نارنگی
از درختی که خودش کاشته می‌چیدم!
کاش می‌شد
کاش می‌شد
این چنین زندگی بر دست قضا باخته‌ام!

فرشید ربانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد