ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در چشمانت زندگی میکنم
در تماشایت غرق میشوم
گویی جهانیست بیانتها
سرشار از رؤیا، لبریز از خدا
کهکشانیست رازآلود و پنهان
مأوایِ ماه و شررهای جهان
سیارهها گرد نگاهت اسیر
زمان در آن، بیحساب و مسیر
منظومهایست منظم، خفته در چشم تو
عشقی ست نهان در ماورای چشم تو
دور سیاهی چشمت، مدار؟
یا جادویی از دلِ روزگار؟
آیا کشف شده این مسیر؟
یا که پنهان است از هر بصیر؟
منجمی از تو خبر یافته؟
یا نورِ عشقت را به شب بافته؟
گمان نمیکنم، ای جانِ من
که دور چشمانت جهانیست کهن
هر ستارهات، دلی را ربود
ماه در چشم تو آغوش گشود
و من، تنها مسافر در این کهکشان
گم در نگاهت، رها در زمان
سامان مقالی