من به طرب رسیده‌ام، از غم دل بریده‌ام

من به طرب رسیده‌ام، از غم دل بریده‌ام

جام جنون گرفته‌ام، مست ز خود رهیده‌ام
چرخ که ناز می‌کند، نعره‌زنان به سوی تو

هرچه که هست فاش شد، در دل بی‌پدیده‌ام
ماه رخت چو جلوه کرد، آینه‌ها شکست به هم

نور تو زد به ظلمتم، شور گرفت سپیده‌ام
باده ز عشق می‌چکد، از کف جام راز تو

ساقی شوق من شدی، نوش تو شد قصیده‌ام
دیده ز اشک پاک شد، شوق رخت گداخت مرا

ذره‌ذره سوختم، شعله شد آفریده‌ام
هر که ز عشق دم زند، در ره تو فنا شود

من به فنا رسیده‌ام، آتش تو عقیده‌ام
شمس چو تابشی کند، جان به یقین رها شود


نور تو بس که روشن است، ذوب شده حدیده‌ام

باز مرا به‌ سوی خود، خوانده‌ای و گداختی
سر به رهت نهاده‌ام، مست توام، ندیده‌ام

امیرحسین قمچیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد