از چه داری با من مسکین ستیز دیگری

از چه داری با من مسکین ستیز دیگری
می کنی بر چهره اخم تند و تیز دیگری

کل عالم را به تسخیر خودت آورده آی
هر زمان در فکر فتح خاکریز دیگری

با تو هستم ای تمام شاخه ها دیوانه ات
پیله را بشکن برای جست و خیز دیگری

تا که خورشید فروزان را ببینی هر سحر
چاره کن راهی به امید گریز دیگری

شاید اینجا بد نباشد لیک در جایی دگر
شوق پرواز تو را دارد عزیز دیگری

تا به کی در کلبه تنهایی ات قایم شدن
زندگی من در هوای رستخیز دیگری

من فقط مشتاق پرواز و تماشای توام
با نگاه رقص بال و خُرد و ریز دیگری

تا سراغ از تو بگیرد آسمان خوشدلی
می خرم فردا برایت سینه ریز دیگری


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد