چقدر بام دل اینجا سرد است

چقدر بام دل اینجا سرد است
نُت بیمایه و بی‌روح سحر
چقدر فالش
و چه بد آهنگ است
دست فرتوت فروریخته از
حسرت تو
چقدر پنجه به تقدیر کشید
دست تقدیر ببین
که چه بد آورد است
پای بردار و بیا
تا بنشانی بر دل
عطر دشتی که پی‌اش
مجنون می‌گردد و
پیراسته از هر درد است
بی تو اما دل ما شد ناکام
نه شبی در پی روز
نه که نوری در شب
تو بدان کام دل اینجا تلخ است


مهرداد درگاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.