هر که در یاد من است سوخته دلان است

هر که در یاد من است سوخته دلان است
هر که در جام‌من است مست پی عشق روان است

هر که را روز ازل دامن خونین کشان است
پی مطلب بدود تا که سرانجام ندان است


خاک غمکده یار گواه دل رنجور زمان است
مست باشد مه من تا که سرانجام خزان است

خاک و آبم نیست در این وادی که مان است
طفل ماند ز فراق تا که در آغوش کشان است

ساغر و می که در خرقه ی زاهد حرام است
عالم اندر دل و جان است که به باطن سلام است

پی سامان رود از رود که روزیست رسان است
خوش بگفتا به سر بسته عالم که گلستان همان است

سامان کیانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.