مرا امید هست،

مرا امید هست،
تا
تو
بازآیی
سرت به شانه نهی و دمی بیاسایی

هنوز دستِ من از دامنت رها نشدست
چرا
تو این دلِ مجنون
چنین
بیازاریی

شب است و چشمِ تو چون، ماه می‌تابد
چرا
تو زمزمه‌های حزین، همی‌خوانی

اگر چه فاصله افتاد، بینِ چشمِ من و تو
مخواه بر من بیچارهِ دل،
پریشانی

هزار ظُهر نشستم به‌در، که ظَهر تو باشم
مباد
دست کشی از من و مرا،
برنجانی

تمام خاطره‌ها
چون
نفس
می‌روند و می‌آیند
بیا
که چشم منتظرم را تو، برق می‌مانی
هنوز می‌دمد امّید و مِهر می‌تابد
بیا
که تا کنم‌ات من هزار قربانی

محمد-علی زرندی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.