من دلم را .... سالها پیش....

من دلم را ....
سالها پیش....
در چرخشت تاکستانی
لگد مال شرابی کردم
و سالها بعد...
با گل کوزه گری
پیاله ای شدم در دستان تو
و آنگاه...
دلت لرزید
و آنگاه....
دلم لرزید
روزه سکوت عشق را
با خرمای چشمانت گشودم

من....
مستی هوشیاری هایت
تو....
هوشیاری مستی های من
گاه گاهی
و بهاری را چشم به راهیم
تا بوسه بر لبان ما شکوفه زند
من مستیت را
و تو هوشیاریم را
پای کاجی چال می کنیم
تا در جشن کاجهای زمستانی
عیسی را هم زنده کند

و فردا اگر بهار بیاید
و فردا اگر برف ببارد


فرزاد سنایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.