ساقیا! جام شرابی بده دستم

ساقیا! جام شرابی بده دستم
من مفلوک ز هوشیاری بترسم.
در همین حالی که بودم
شعری از حافظ, بر لبانم نقش بست:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه ی خیال که آمد,کدام رفت.

سارا بیگلری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.