شب آرام وُ صدایِ پایِ باران وُ دلی تنها

شب آرام وُ صدایِ پایِ باران وُ دلی تنها
دوباره خاطراتِ تو, هجومِ نیزه یِ غم ها

تو رفتی, من فراموشَتْ شدم امّا چرا ای عشق
منم تصویرِ غمگینِ غروبِ ساحل دریا


فراموشَت کند آن کس تمامِ آرزویِ توست
نماند لذّتی بر تو بجز غم با دلِ تنها

دلم در آرزویِ تو همان کشتیِ یونانی
به کیش افتاده بیچاره غمین در این سرِ دنیا

گهی در بینِ یارانی ولی تنهایِ تنهایی
چه تلخ آنکس میانِ جمع و تنها در دلش امّا


علی پیرانی شال

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.