کنار پنجره خاطرات

کنار پنجره خاطرات
نشسته ام
ورق می زنم
برگ برگ خاطرات عشقی را که
در دفتر قلبم جا گذاشتی

می ترسم از لحظه ای که
این پنجره گشوده شود
و برگی از خاطرات
که بوى نفس های گمشده تو را بدهد
روی فراموشی ها فروافتد
و از پنجره ى آرزوها
عشقى را ببینم که با احساسم غروب
مى کند


فاطمه دانشور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.