با هر قدمت ، شاخه گلی تازه برویم

با هر قدمت ، شاخه گلی تازه برویم
آنگاه که پر میکشی از دور به سویم

ای لعبت زیبای خدا بر تن این دشت
تا زنده ام از کشف لبان تو بگویم

با هر نفست تازه کنم ، عمر گذشته
ای باد صبا ، مرحمتی بر سر کویم

آن گوهر چشمان تو دارم به غنیمت
گنجینه کنار است ز چه رو گنج بجویم

ای چشمه جان بخش من و باغ خیالم
بی نام عزیزت ، چه کویریست گلویم

بر من نظری ، گرچه ندارم اعتباری
لطفی به من زار ، نریزد آبرویم

نظام فلاحی