ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در غمانگیز ترین لحظه افتادن من،
دست پر مهر تو از عرش مرا میگیرد...
نجوا خلفیان
چه کسی میداند
تو نگاهت به کجاست؟
تو درون تن دنیایی خود،
به چه میاندیشی؟
هر زمانی به دلت سنگ زدند،
تو چقدر شمع شدی؟
در فراسوی عدمهای پر از حسرت و درد،
چه کسی میداند
سهم غمهایت چند؟
ساز عشقت که از جان تو بیرون آمد،
چه کسی بود و شنید؟
چه کسی گفت: چقدر زیبا است
هیچکس هیچ نگفت
و تو ماندی و تنهایی خود،
تو چقدر تنهایی؟
چه کسی میداند...
نجوا خلفیان
عشق یعنی بروی پنجره را باز کنی
نگذارد پرده...
نگذارد که ببینی رویش
عشق یعنی بروی پنجره را باز کنی
پرده هم دور کنی و نبینی او را
عشق یعنی بروی پنجره را باز کنی
پرده را دور کنی و نسیمی آید
از همان عشق خبر ها دارد
خبری خوب و گاهی هم بد
چه کسی میداند؟
نجوا خلفیان
ای خوب من
ای بهترین امید من در بدترین روزهای من
ای شوق بیپایان من
ای آنکه هستی تا ابد در قلب بیسامان من
ای حال بیتکرار من
ای شانههایت لانهای در وصف گنجشکهای من
ای عشق پر معنای من
ای عندلیب خوش صدا در دشت بیآهنگ من
ای آخرین آغاز من
ای مست تو چشمان من در آبی رویای من
ای خندهات درمان من
ای خوب و خوب و خوب من
ای خوب من
ای خوب من...
نجوا خلفیان
تمام سهم من از شب
ندیدنهای بسیار است
نمیبینم کجا هستم
نمیدانم تو میبینی؟
تو میآیی به پشت پنجره گاهی؟
نجوا خلفیان
آن لحظه که دستان تو را حس کردم
قطره های باران،
در دشت های گونه ام غلتیدند
در زمان آن ورتر
که نگاهت به آنها افتاد،
گل های دلم روییدند
رنگ سرخ آنها،
گونه ام را تر کرد
تو که لبخند زدی،
همگی خشکیدند
که توانَد تحمل بکند،صورت ماهت را
نور چشمانت را
ذوق حرف هایت را
این همه زیبایی!
رسم گل های جهان نیست
که قصد تو کنند...
نجوا خلفیان