آغوش تو
آدم را پرنده می کند، دشت بزرگ!
آغوش تو
مرا بلند پروازتر می کند...
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
غم نامهای بسیاری دارد
مرا ببخش که غمگینم
و به هر نامی که صدایم میزنی
گریهام میگیرد
با من حرف بزن
صدایت همنوایی تمام سازهاست
کودکان هنوز در گلویت میرقصند
و چیزی از جنگ نمیدانند
مرا ببخش که خوشبخت نیستم
و نمیتوانم از جهان
تنها به عکسهای زیبایی که برایم فرستادی
دل خوش کنم
مهسا چراغعلی..
غمگینم
خودم را بغل گرفتهام
و شانههایم
چون گهواره کودکی گریان
تکان تکان میخورد
غمگینم
و میدانم هیچ پرندهای
روی شاخههای لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت
مهسا چراغعلی..
دوستم نداری
و زیباتر می شوم
چون بوته ای وحشی در انتهای باغ ...
دوستم نداری
و همین بهار
از تمام شاخه های درهمم
گل های هزار رنگ می روید!
یک روز جنگل می شوم
جنگلی گریان
زیبا و مه آلود
شبیه رویاهایت
تا تو بیایی در من زندگی کنی! ...
"مهسا چراغعلی"
از کتاب: جنگل گریان