بَر که میخیزم از رویای نیمه شبهایم،

بَر که میخیزم از رویای نیمه شبهایم،
دردیست عمیق،
که میچشم در تمام رگهایم.

مهرانگیز نوراللهی

خزیدن در کنج خلوت دل راه چاره نیست؟

خزیدن در کنج خلوت دل راه چاره نیست؟
تو
غم قاب گرفته ی عمق وجودم،
بگو
دلیل این رنج دوره ای دو صد باره چیست؟
خدا می داند و منو،من می دانم و دلم
عیاری برای سنجشِ اندوهِ منِ بی چاره نیست
نه پرِ پرواز مانده برایم نه پای گریز،
بگو
درمانِ این بال های شکسته ی پاره پاره چیست؟


مهرانگیز نوراللهی

به داری آویخته ام که رهایی از آن،

به داری آویخته ام که
رهایی از آن،
جان کندن یک قربانی ست
نیستی
نمی بینی
دست و پا زدن هایم تماشایی ست


مهرانگیز نوراللهی

عاشقانه ترین حس شاعرانه ام برای توست

عاشقانه ترین حس شاعرانه ام برای توست
سینه ی خالی و این قلب ویرانه ام برای توست.
مگوترین سر درون دل دیوانه ام شدی،
این جسم هزار بار مرده،این عشق صادقانه ام برای توست.
لحظه هایم بی حضور چشمانت پوچ و تو خالیست،
خاکستر دل سوخته،این جانِ نصفه نیمه مانده ام برای توست.
آتش درون،آه نفس گیر،درد بی پایان
تاوان عشق عظیم و ناب و عاشقانه ام برای توست.
بعد از تو این سوگ عمیق که می کشاندم به تنهایی،

تاوان و بهای عشق جاودانه ام برای توست.

مهرانگیز نوراللهی