من اگر میدانستم دنیا اینقدر شلوغ است، نمیآمدم!
صبر میکردم بعدها
آخر اینهمه راه آمدم؛
دلم میخواست تو را تنها ببینم..
عباس_معروفی
می خواهی جوری نگاهت کنم
که بیفتی به دامنم؟
یا جوری نگاهت کنم
که باران بگیرد؟
می خواهی خیس بیایی
در آغوشم
ابر شوی باران بگیرد؟
عباس معروفی
انتظار که چیز بدی نیست ،
روزنه امیدی ست در ناامیدی مطلق
من انتظار را
از خبر بد بیشتر دوست دارم ...
.
.
.
عباس معروفی
حتی یک نفر در این دنیا
شبیه تو نیست ...
نه در نفس کشیدن ،
نه در نفس نفس زدن
و نه از قشنگی ...
نفس مرا بند آوردن !!
عباس_معروفی
ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺖ مى ﺗﺮﺳﻢ
ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﻴﺖ
ﺍﺯ ﺗﺒﺎهى ﺧﻮﺩﻡ
ﻫﻤﻪﺍﺵ مى ﺗﺮﺳﻢ
ﺍﻳﻦ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﻫﺎ
ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﭘﺎک ﺷﻮﺩ ...
عباس معروفی
"دوستت دارم" را
در دستانم میچرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هر وقت میخواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهای تو بدوزم.
عباس معروفی
چقدر آهنگ های قشنگ در این دنیا وجود داشت
که من نشنیده بودم
چقدر چهره های زیبا از برابرم گذشتند
که من آن ها را ندیدم
چقدر رویا های عجیب دیدم
که وقتی از خواب بیدار شدم هرگز دیگر به یادم نیا مد
وبوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد
که همیشه تا همیشه خودم را نبخشم
عباس معروفی
تعریف عاشق شدن . . .
فقط تعریف عباس معروفی اونجا که میگه :
همین جوری دو تا نگاه
در هم گره میخورد و
آدم دیگر نمیتواند
در بدن خودش زندگی کند!
میخواهد پر بکشد...!
داشتم نگاهت می کردم
نگاهت می کردم
گفتم : وای چه زیبا شده ای بانوی من
دستم را گرفتی
خدا گفت : چه لحظهی باشکوهی
شماها عشقبازی کنید, من هم خدا می شوم و
خلقت جهان را شروع کرد
سه روزش صرف اندام تو شد
سه روزش خرج دست های من
روز هفتم صدای تو را جوری درآورد که تا ابد دلم بریزد
عباس معروفی