تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

تو را حکایت ما
مختصر به گوش آید
که حال تشنه
نمی‌دانی ای گل سیراب


سعدی

کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست

کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

سعدی

آن که برگشت و جفا کرد

آن که برگشت و جفا کرد

به هیچم بفروخت

به همه عالمش

از من نتوانند خرید

"سعدی"

همه سلامت نفس آرزو کند مردم

همه سلامت نفس آرزو کند مردم
خلاف من که به جان می‌خرم بلایی را
#سعدی

اگر از کمندِ عشقت بروم ، کجا گریزم ؟!

اگر از کمندِ عشقت بروم ، کجا گریزم ؟!
که خلاص ، بی تو ؛ بند است ،
و حیات ، بی تو ؛ زندان ...

 

"سعدی"

 

پ.ن 1:

"لای" موهایت
تنها نُتی ست که
اگر به دستم برسد
تمام موسیقی های عاشقانه‌ی
جهان را با آن می نوازم...


‌" علیرضا اسفندیاری"

 

پ.ن2:
بانو...!
می شود من همان آدم خیالیِ تنهایتان باشم که... جلوی تمامِ آینه های قدیِِ عمرت برایش دلبرانه رقصیدید...؟
می شود من... همانی باشم که وقت خرید در خیالت میگفت:
این بیشتر بهت میاد...
می شود همان نیامده ای باشم که همیشه برایش می پوشید و آرایش می کنید؟
امکان دارد من دلیل بلندیِ زلف شما باشم بانو؟
اصلا...
ای کاش نام کوچکم را...
سلیقه ی شما میگذاشتند...

 

" امیر مهدی زمانی "

تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت

تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی!
سعدی

سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم

سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی

سعدی

چه خوش است در فراقی همه عمر

چه خوش است در فراقی همه عمر
صبر کردن به امید آنکه روزی
به کف افتد وصالی...

سعدی

یا خاطر‌خویشتن‌ به‌ ما‌ ده؛

یا خاطر‌خویشتن‌ به‌ ما‌ ده؛
یا خاطر‌ما ز‌ دست ‌بگذار....

سعدی

من آن نیَم که حلال از حرام نشناسم

من آن نیَم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام