ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
وقتی یک نگاهت
که در چنگام میگیرد
معتبرتر از شعر من است
همجواری دست ات
بیش از کار روزانهام میارزد
طنین صدایت
بیش از آن چیزیست
که بدان پرداختهام
و دوباره خواهم پرداخت
گیرم که خطرآفرین باشد
آنگاه آشفته
برمیخیزم
سرم گیج میخورد
زیرا هیچ نمیبینم
جز تو را و تو را و تو را
نزدیک و نزدیکتر
و هنگامی که چشمهایم را فرو میبندم
تو را مینگرم
همچنان واضحتر
و کماکان نزدیکتر
و سرم گیج میخورد
بیشتر از پیش
اریش فرید
آن چنان خستهام که
وقتی تشنهام
با چشمهای بسته
فنجان را کج میکنم
و آب مینوشم
آخر اگر که چشم بگشایم
فنجانی آنجا نیست
خستهتر از آنام
که راه بیفتم
تا برایِ خود چای آماده سازم
آن چنان بیدارم
که میبوسمت
و نوازشت میکنم
و سخنانت را میشنوم
و پسِ هر جرعه
با تو سخن میگویم
و بیدارتر از آنام
چشم بگشایم
و بخواهم تو را ببینم
و ببینم
که تو نیستی
در کنارم...
اریش فرید