ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شازده کوچولو گفت:
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟
شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
میدونی
دلم برات بیقراره
و کاری نمیکنی...
"آنتوان دوسنت اگزوپری"
نگاهت رنج عظیمی است،
وقتی بیادم میآورد
که چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفتهام...
ﺷﺎﺯﺩﻩ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺎﺗﻮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻱ
ﺑﺒﺮﻱ ﺗﻮ ﮔﻮﺭ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﭼﻲ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻲ ﻛﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯﺷﻮﻥ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻲ؟!
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ.
ﺷﺎﺯﺩﻩ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﻪ ﻣﻴﺸﻪ؟!
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ ... ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺎﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ ﻭﻟﻲ ﺍﻭﻥ ﮔﻤﺸﻮﻥ ﻛﺮﺩ،
ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﻫﺮﺟﺎ ﺩﻧﺒﺎﻟﺸﻮﻥ ﻣﻴﮕﺮﺩﻡ ﭘﻴﺪﺍﺷﻮﻥ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻢ...!
چند دقیقه
دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
به من، به چشمانم،
و به قلبی که برای تو می تپد
این شب و این باران
و تو
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
پیش از آن که کاملا ً تمام شوم ...
آنتوان_دوسنت_اگزوپری
نگاهت!
نگاهت چه رنج عظیمی است،
وقتی به یادم میآورد
که چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفتهام
"آنتوان دوسنت اگزوپری"
روباه گفت:
کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی.
اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب می
شود و هر چه ساعت جلوتر برود بیش تر احساس شادی و خوش بختی می کنم.
ساعت چهار که شد دلم بنا می کند شور زدن و نگران شدن.
آن وقت است که قدر خوشبختی را می فهمم!
امّا اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟!
هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد...
شازده کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری