زلفِ در باد رها، طعنه به رفتن باشی

زلفِ در باد رها، طعنه به رفتن باشی
محرمِ دست، کجایی که به دامن باشی

ای زره سخت وجودی و گرفتار بلا
راحتی با تو همان است که در تن باشی

حلقه بر آتشی و بی‌خبر از آنکه نبود
خاطری رفته در آشوب، که روشن باشی


زخمی نوبت از آنم که بر حلقه‌ی دوست
چون نیفتاد تو در هیبت دشمن باشی

تا کجا می‌بُری ای تیغ که در چنگ منی
بیم تو می‌رود آن روز که بر من باشی

احمد قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد