| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
وقتی که می تابد زمین بر هفت عرش آسمان
وقتی که ظلمانی شود خورشید را در کهکشان
وقتی که میگوید زمین من بار نازک شیشه ام
همراه با طنازی و عشوه گری بر انجمان
حالا که بر هر اهل دل افتاده گردد مهر او
اسم تو را گویند ز لب در وعده های هر اذان
یارب چه میگویم به لب من را ز فخر دو جهان
سلطان دین و رهبر و فرخندهی در انس و جان
یارا محمد در دلم مهرش ز دل افزون کنی
وارستهی خوب ازل در امتداد هرزمان
گویم به هر لب نام تو بر هر زبان و کیش من
یارا دلم در راه او ، هر لحظه وردش در دهان
حَمَّد ز نام احمد است ای بر گرفته از تو یار
من بنده ام در کوی تو اندر صفایِ درمیان
یارا درافشان در ره احمد ز خاک کوی او
قربان کند سر تا قدم خاکی میان خاکدان
امیر درافشان