| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
همهی گنجشکها میدانند
زمانِ باریدنِ باران است
و تو هنوز،
به آسمانِ خشکسالیِ گذشته
چشم دوختهای...
من به آمدنِ بهار
بیشتر از همیشه ایمان دارم؛
من به گرمیِ دستهای مهربانی،
دوباره دلخواهم سپرد...
و هر بار
که به ایستگاهِ دیدار برسم،
قلبم
با تپشهای انفجاری،
آشفته و داغ میشود...
زمان،
زمانِ رویشِ
دانهی سحرآمیزِ عشق است
که در شریانِ وجودم
قد میکشد،
و تمامِ تلخیِ گذشته
در عطر شکوفههایش
به بایگانیِ راکدِ فراموشی
میسپارد...
زمان،
زمانِ درهمتنیدنِ انگشتهای من و تو
در گذر از
کوچهباغهای سادهی خوشبختیست
کوچههایی با دیوارهای گِلی
و شاخههای آویزان اقاقیا،
که رایحهی زندگی
در هوای آن
نفس میکشد...
ایمان بیاوریم!
به فصل دوباره پرواز
به ماورای معجزهی عاشقی
زمانِ باریدنِ باران است.
کاوه غضنفری امرایی