تا نگفته‌ام دوستت دارم... بایست!

تا نگفته‌ام
دوستت دارم...
بایست!

شاید
این آخرین پنجره‌ای‌ست
که به سمتِ من باز است.

تو نمی‌دانی،
گاهی
یک نگاه
یک واژه
یک لبخند
می‌تواند کسی را
از پرتگاهِ ناامیدی
پس بکشد.
آدم‌ها
می‌میرند
نه از مرگ،

از نگفتن.
از سکوتِ بینِ دو ضربان.

از "کاش گفته بودم"‌هایی
که شبیه غروب
در دل می‌مانند
و هیچ‌وقت طلوع نمی‌کنند.

بگو!
نترس!

بگذار این جهانِ سنگی
برای یک‌بار هم که شده
از گرمای یک کلمه
بخار کند.

دوستت دارم
اگرچه شاید ساده،
اما نجات‌بخش است،

مثل آب
در گلویِ کویری.

تا نگفته‌ای
بگو...

قبل از آن‌که فصل‌ها
سرد شوند
و دستان‌مان
دیگر هیچ واژه‌ای را
نتوانند
بگیرند...


آزیتا سمیع نیا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد