| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
پای دلم به کوی او با هیجان به تاخت رفت
سرِ قُمارِ عشقِ او همه چیزام به باخت رفت
کوره عشق در دلم، چندی خموش بوده و سرد
آتش به این کوره زد و با رفتنش گداخت رفت
بنای عشق تازه ام با سَرسَرای اعظمش
ایستاده بر بامش منم، از پی بامن نساخت رفت
گر طلبِ عشقِ کسی با من نبودش تسویه
یکجا طلب و دیرکرد با تَهاتُر پرداخت رفت
با یک جِدالی ابدی، که در سرش با من داشت
مایل به بُردن نبودم هرگز به من نباخت رفت
به جستجوی یافتنش در ذائقه و خلق وخو
دیگر نشد، آه که نشد، آخر چرا نشناخت رفت؟
علی ساجدی