| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
هر آینه بهایی دارد،
و هر اندیشه، زاده نوری ست
که از مرزِ تاریکی گذشته است.
شاید اینبار
بهای آینه،
دیدنِ اندیشههایم بود،
و پیامد اندیشه،
جاری شدنِ احساساتم
در رؤیای آینههای شکسته؛
جایی که تکهها،
نه تنها بازتابِ من،
که انعکاسی از انسانی در جهاناند.
هر تکه،
انعکاسِ خاطرهای از من بود،
از انسان،از جهان؛
خاطرهای از نور و سایه،
صدایی از زمان و نفسِ زمین،
و من،
در لابهلای این شکستگیها،
خویش را میدیدم
همانطور که دیگران نیز میدیدند
نه کامل، اما واقعی،
نه محدود، اما انسانی.
تکههایی که با نوری لرزان
درونِ قابی پدیدار شدند
قابی نه برای بستن،
بلکه برای رها کردن
و قاب،
که در ابتدا مرز بود،
اکنون راهی شد برای پذیرش و رهایی،
برای دیدنِ من
در میان تکههای جهان،
و دیدن جهان
در انعکاسِ من.
و من،
در بازتابِ آن شکستگیها،
چیزی شبیهِ تمام بودن را یافتم.
زهره ارشد