دوباره از تو و از خاطراتمان لبریز

دوباره از تو و از خاطراتمان لبریز
دوباره موسمِ دیدارمان در آن پاییز

طنینِ بارشِ پاییزی و هوای خزان
خیالِ چشمِ فریبا و عشقِ شورانگیز

هنوز مستِ دو چشمان پُر خمارِ توام
بیا و قطره ای از عشقِ خود، به جامم ریز

رسیده وقت رها گشتن از شبِ اندوه
به شوقِ دیدن باران، ز جای خود برخیز


نمی شود که رها گردم از تو و عشقت
مرا به گوشه ای از چینِ دامنت آویز

مسعود گرامی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.