تو در تن من مثل منی عشق محالم!

تو در تن من مثل منی عشق محالم!
هر دم به هوای تو گشایم پر و بالم
دائم به تمنای تو در سوز و گدازم
هر شب به امیدِ شب زیبای وصالم
پر می کشم از پنجره ی بسته ی عالم
تا پیش تو یکسر من ازین شهر خیالم
می ترسم ازین زلزله در حال دلم، آه!
هرچند که چون برکه ی آرامِ ذلالم

فریاد زنم بی ثمر از جان منِ حیران
نامِ تو برم در دلِ پر درد و ملالم
من واله و بیمارم، افسونم و مجنونم
درمانده بدین حالم، میگریم و می نالم
باوربکنید این را، دل رفته دگر ازدست
همچون شبم و صبحی محکوم زوالم!
این آتش عشقست که افتاده بجانم؟
پاسخ بدهید یاران، پاسخ به سوالم


علی ناصری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.