گریه نکن.

دانه های اشک چشمت
چه زلال
چه لطیف
همچو مرواریدهای سفید دم بخت
چو عروس.
عروس اشک هایت را
می بوسم اما
گریه نکن.
تو بیفتی
دستانت را می گیرم
دستان تو چه پاک
چه شجاع
چو دو بال فرشته های آسمان
اما
تو نیفت.
دل من
گل من
شاخک نازکک دلبرک زیبایم
تو و غصه؟
تو و درد؟
ناله نکن.
می دانم
می دانم.
آنسو گرگ ها در کمین
این سو رفقا غرق کین
از آسمان
جای خدا
صدای درد
از زمین
دیو سیاه.
اما
اما
گل من
گریه چرا؟
بودن تو
می ارزد به شب سیاه.
ای برق آن چشم سیاهت
خود ماه
گریه نکن.
نه تو نه
گریه نکن.
نه تو نه
ای وجودت نور روز
ای دو دستت شاخ سرو.
گریه سزای دل ماست.
تو بخند
تو برقص
تو اما
برای این دل سیاه
گریه نکن.

سحر غفوریان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.