«ای که منزل در دلم داری وُ من در جُستنَت»

«ای که منزل در دلم داری وُ من در جُستنَت»
ریشه در جانِ درختی، من به فکر رُستَنت

دست در تشتیم وُ فکرِ بحر عرفان، العجب
غرقه‌ی طوفان کجا وُ دُرِ حکمت سُفتنت

روز وُ شب با خود سخن‌ها دارم وُ با تو خموش
گوش باید شد سرا پا، جان! به وقتِ گفتنت

کوهِ غم بر دل نشست از گردِ ایام فراق
دیدگان در انتظارِ خاک از ره رُفتنت


بعد از این گر غصه دارم گریه راهِ چاره نیست
ابر اگر کوهی! ببارد هم به قدرِ شستنت

محمدعلى دهقانى

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.