لب‌هایت

لب‌هایت
نیم‌دایره‌ی تاریک‌
که خورشید را
در اتاق بسته‌ی نقاش می‌بلعند

چشم‌هایت
مجرای تاریخ جعلی‌
که در قاب طلای ایتالیایی
با وزوز شیشه
به گوش زوزه‌ی گرگ‌ها می‌رسند

دست‌هایت
یادآور روزی که
مسیح را با مهره‌های شطرنج
تعویض کردند

دروغ در لبخندت
انحنایی ساخته
هم‌قدِ سایه‌ی اهرام
بی‌ساعتِ آفتاب

مقابلت ایستاده‌ام
مثل ساعت شکسته‌ای
که هر ثانیه‌اش در آیینه‌ی لوور
به عقب برمی‌گردد

آه، مونالیزا
تو همان زنی
که در شریان‌های رنگ روغن
به جای خون
صدای تردید می‌دود

و نقاش
آخرین قلم‌مویش را
روی پرده گذاشت
تا بفهمیم
زیباترین صورتِ جهان
گاهی نسخه‌ی تکثیری از
معصومیتِ دست‌فروش‌هاست


دکتر سید هادی محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.