روزی نسیمی گذشت

روزی نسیمی گذشت
و نامت را بر لبم نشاند،
چون بارانی آرام
که از دل ابرهای شهریور
بر سر و روی زمین می‌بارد.

از آن روز،
تو شدی خنده‌ای قاب‌شده
در حریم قلبم
طلوعی که هر صبح
به روشنایی‌اش تکیه می‌کنم.

سال‌ها گذشته است
و من،
هر بار در هجوم هر اندوه،
به نام تو که می‌رسم،
شکوفه می‌شوم.

شاید تمام عشق
همین باشد
که در سردترین سکوت‌ها،
نام تو بماند
تا تنهاییِ
آخرین برگ پاییز را
هم‌دم شود.


سیده زهرا موسوی محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.