نه در پی ثور و ثمر همچون نظامی آمده ام

نه در پی ثور و ثمر همچون نظامی آمده ام
نه از پی یاوه و جهر از بهر نامی آمده ام

همچون کسی آمده ام کز خود دلش بی خبرست
کاینجا پی جور زمان تا لطف کامی آمده ام

ار جان دهم در راه جود نبود مرا گام وجود
لکن ز لاف مهملی از پس جامی آمده ام

از بهر آنکه چامه ام را بشنود یار دلی
از راه کعبه دل تا چاه گمانی آمده ام

چون خود بسی کس دیده ام در قحط ایمان دوا
یا از دم بیهوده ای اگر زمانی آمده ام

ننشانده ام هر واژه را با هر گمان ناخوشی
خود در طی این نام گس ار که دو گامی آمده ام

همچون تو از اقبال خود سیری چو خامی مانده ام        
با نطق بی سامان خود هر صبح و شامی آمده ام

در دام دانه دعا بیمار اگر که محملی
مانده ست کام دیده ام ای دل به دامی آمده ام


بردیا حق بین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.