| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
حالا
که نفس ها حبس است
و ماه
گیر افتاده در باریکه ی تاریکی
بیا تا
چشم در چشم هم
قطره های برشته آب را
تماشا کنیم
به دور از برقع خشکی
و
شلیک گلوله ها به ظرف خالی نان
می شود
با چشم های یکی همه دنیا را دید !؟
چقدر اینجا
بوی کاغذ کاهی می دهد
و جاده های پاکیزه
تبر به سینه ی آب بزن
آخ ! نمی گوید
چرا ؟
باید بترسند
از اصابت دندان های تیز کوسه
موج ها
نه گرم و نه سرد
نه حتًی
در "کمای برگ ریزان "
با آبی ها می توان
وسعت فکرها را اندازه گرفت
امًا
هوا پر است ،از جیرینگ جرینگ سکوت
زخم خورده بالا تنه ی لبهای اسکله
دیگر بندری نمی رقصد
طناب قایق هم
گیر داده به پهنای حقیقت
بوی زهم می دهد
هورا !
خورشید هم از راه رسید
امًا
با هزار پایی روی گونه هایش
و دست به عصا
چه عمیق است
چه عمیق است
باله هایمان
سوگند،به شریان صبح
هر بار
که موهایت را
زبر نور ماه باز می کنی
و اکلیل های ستاره
می پاشد روی ساحل
از خودم می پرسم
تا به حال
کی رطوبت گرفته، سقف این دریا؟
کامران اسدی