در آن زمان که دل بردی از من

در آن زمان که دل بردی از من
خانه ویران کردی در برابرم
کلبه ای ساختم
از دیدگانم در پی نگاه تو
در چشمانت
چه ترنم بهاری است
در دریای آرام چشمانت

در این آشفتگی روزگار
پناه دل خسته از
جور زمان
پناهگاه جان و دل من
آن حلقه اشک آرام
در گوشه چشم توست
چه کسی طاقت دیدار
این تلاطم دریای مروارید
چشمان خیس تو را دارد

می‌دانم که در این
دل نوشته های من
قطره شبنمی بر روی گل‌های
زنبق رخ ماه گون تو نمی شود
ولی مرا شعله ور می کند
آن آتش خروشان چشمان
همیشه خمار تو

من مست می نظر تو هستم
ای نگار زر گون تو
آشیانه ابدی من
میکده و مسجد نه جای عبادت
رندان و زاهدان باشد
همه فنای معشوق
در عظمت رخ زیبای تو تجلی یافت

بیا بنشین در بر من عاشق
که عشق را در قاب چشمان تو
به ظهور رساندم
من هیچم در همه جمال
ابرو کمان ، گیس کمند تو
به پایت می نشینم
تا طلوع ماه دیگری
تا آرامش بیابم
در آن اقیانوس آرام نگاهت...

حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.