| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
ای که داری نکته بامن یک نصیحت کن به گوش
هست حائل در میان دیوار و بر دیوار موش
پس اگر خواهی سخن گویی و یابی عافیت
چاپلوسی و ریا ، را پیشه بنما یا خموش
چون دهن بگشایی و حرفی بیاید در برون
مغرضان تفسیر المیزان نویسندش به روش
پس سخن سنجیده گوی از بردن نام بر حذر
تا که بد نامت نسازند مردم آدم فروش
گرگ ها اینجا لباس میش را پوشیده اند
گرگ هم نیستی ، لباس گوسفندان را بپوش
درد سرها بینی از نامردمی های زمان
«سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش»
خون ما خوردند همچون جرعه ای از خم ناب
خونی اندر رگ ، نمانده تا مگر آید به جوش
این زمان خواهی اگرصحبت ز حرف حق کنی
اندکی همراه خود بردار جبراً مرگ موش
بس کن «افشان»سهم تو از زندگی دوشیدن است
پس بگو نا محرمان، هرگونه خواهیمان بدوش
محمد ابوالفضلی