در فکرِ چند تکه تخیل بودم

در فکرِ چند تکه تخیل بودم
اگر بوته ای از توت فرنگی یا زیتون
روی سرِ هر زنی می رویید
بعید نیست
از بینِ بوسه های گرمِ دو عاشق
نخلستان سبز شود
امّا
کسی خبر ندارد
نعش کشی که از جنگ برگشته
بی اندازه گوشه گیر و غمگین ست
با پوکه های سیگار
در این خیابانِ اِفلیج
به دنبال وطن می گشتم
کوچه به کوچه
پل به پل متعجب
جدول به جدول
در لحنِ پیاده رو
چقدر گریه ی خاموش
چقدر دوست دارم مَشقی
حل شده است!!!
پشت ویترین کتاب فروشی
از گزیده اشعارِ نزار قبانی
درام ترین شعر؛
لباس هایی را پوشید،
که زیبایی
در پوست خود نمی گنجید
وقتی در آینه
شبیه تو شده بود
تو مثلِ قصه ی صلح سفیدی
چه رازی در حضورت نهفته است
که شب بوها
برای شناسایی تنِ معطرِ تو
هر روز نقشه می کشند؟؟؟
و من نسیمِ سرگردانی می شوم
که لابه لای موهایَت دلش را باخت!!

پژمان بدری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.