| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
تو آن ماهی که من با نار میخواهم
همان زنبور که وقت کار میخواهم
تو آن معشوق مستی که وقت مستی
به یک باده صبوری خمار میخواهم
به وقت دولتت آن دم که از صبح طلوع باشد
قسم کرد تورا زنجیر ولی بر کار میخواهم
چو موری که هزاران مورش ز آدم میکند مخفی
که اوج سلطنت گردد مهیای شکار میخواهم
یا بهرام گور باشم کمان و تیر در دستم
تو را من سوگند دهن جانا تورا در چشم یار میخواهم
نشسته در برم دریا و گوید هر دمی دلبر
که من مست دوچشمانت ولی من مست نار میخواهم
فروغم بی فذوقایی کن چو میر آب بندی باش
نمیدانم به فصل مرگ من میر شکار میخواهم
همین بس تا نهم هم دو چشم سیری و گشنه
که جمع بر خلاقیتی بستم و من باز یار میخواهم
شبت را من صبوحی کن که فصل گفتن الحق
کنار من تو قرآنی که هرشب در دستم نه بر میخواهم
سیاوش دریابار