قلبم ز ناز عشقت ، هر روز کم توان است

قلبم ز ناز عشقت ، هر روز کم توان است
تو دلبر که هستی؟ این راز تو نهان است

هر صبح در خیالم ، خورشید تابناکی
هر شب در آسمانم ، ماه منیر پاکی

در قلب کوچک من ، یادت همی گرامی
تو افتخار شعری ، گویم به تو سلامی


باشد به روی ماهت ، ابرو کجِ خ ُماری
در خلوتِ خیالم ، یک بوسه اضطراری

یادم به یاد یادت ، دیوانه مرامت
روی دو چشم کورم ، جا دارد احترامت

ای خوب روی عالم ، تو ماه دلستانی
از تو چه گویم اینک؟ ، از بس که مهربانی

در دل به جز دل من ، داری کسی ز سر کن!
من انتظار وصلت ، این مُثمر ثمر کن

ابرازم از علاقه ، بر مهر تو روا شد
حالا سخن چه داری؟این گفته برملا شد!

جواد حبیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.