دکمه را زدم

دکمه را زدم
چراغِ کوچکِ قرمز ،چشمک زد
آسانسور نیامد
کنار درِ فلزی ایستادم
ردّ انگشت ها روی دکمه بود
انگار کسی تازه رفته بود
سقفِ راهرو،
پر بود از لکه های زرد
و دیوارها،
پر بودند از آگهی های رنگ و رو رفته
وسکوت،
شبیه پله های طبقه ی آخر.
دکمه هنوز چشمک می زد
عددِ طبقه نمی جنبید
گاهی هیچ آسانسوری نمی آید
طبقه ی آخر
برای بعضی ها
فقط یک دکمه است.

مجتبی رنجبری احمدآبادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.