صفر آمد سفر را یاد آورد

صفر آمد سفر را یاد آورد
وداعی مختصر را یادم آورد
سری بر نیزه ای مستانه می‌خواند
لب و آن تشت زر را یادم آورد
شنیدم دختری یاد پدر کرد
و شام بی پدر را یادم آورد
یکی میگفت بر دف ها بکوبید
جهانی کور و کر را یادم آمد

خرابه شد دوباره شام ویران
یزید در به در را یادم آورد
ز کنعان می‌رسد فریاد الغوث
برادر های شرّ را یادم آورد
غذا حرمت شده بر طفل بی جان
فرات و آن پسر را یادم آورد
مسلمانان، مسلمانان،بخیزید
ز توّابی،حذر را یادم آورد

سید محمد رضا هاشمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.