| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز،
در دلِ من
کودکیست ــ
که از قابِ پنجره،
به جهان
خیره ماندهست؛
با چشمهایی
پُر از پرسشهایی
که هیچگاه
جوابی نداشتند.
سالها گذشت،
و من
دست در دستِ لحظهها،
در هزارتوی زمان
قدم زدم؛
تا شاید
خودم را
در پیچاپیچِ خویشتن
بازیابم.
اما گاهی،
در لابهلای خاموشیِ خود،
میپرسم:
آیا چیزی
ورای این جستجو
در درونم
خاموش نمیخوابد؟
و آن کودک ــ
هنوز
در خلوتِ شب
به رازهای بینام
گوش میسپارد ــ
آیا خاموش شده است؟
نه...
او هنوز
در کنجِ نادیدهای
از بودنم،
به انتظاری نشستهست
که نه زمان
و نه کلام
قادر به پایانش نیستند.
او نمیداند،
که نور
از پاسخ نمیآید؛
نور،
همان پرسشِ بیپایانِ اوست.
و زندگی ــ
همین لحظهایست
که از آن
نمیگذری؛
همین کودکانهترین سؤالها
که هنوز
در تو
جاریست،
هرچند سالهاست
فراموششان کرده باشی.
راضیه هاشمی

