هنوز، در دلِ من کودکی‌ست ــ

هنوز،
در دلِ من
کودکی‌ست ــ
که از قابِ پنجره،
به جهان
خیره مانده‌ست؛
با چشم‌هایی
پُر از پرسش‌هایی
که هیچ‌گاه
جوابی نداشتند.

سال‌ها گذشت،
و من
دست در دستِ لحظه‌ها،
در هزارتوی زمان
قدم زدم؛
تا شاید
خودم را
در پیچاپیچِ خویشتن
بازیابم.

اما گاهی،
در لابه‌لای خاموشیِ خود،
می‌پرسم:
آیا چیزی
ورای این جستجو
در درونم
خاموش نمی‌خوابد؟

و آن کودک ــ
هنوز
در خلوتِ شب
به رازهای بی‌نام
گوش می‌سپارد ــ
آیا خاموش شده است؟

نه...
او هنوز
در کنجِ نادیده‌ای
از بودنم،
به انتظاری نشسته‌ست
که نه زمان
و نه کلام
قادر به پایانش نیستند.

او نمی‌داند،
که نور
از پاسخ نمی‌آید؛
نور،
همان پرسشِ بی‌پایانِ اوست.

و زندگی ــ
همین لحظه‌ای‌ست
که از آن
نمی‌گذری؛
همین کودکانه‌ترین سؤال‌ها
که هنوز
در تو
جاری‌ست،
هرچند سال‌هاست
فراموش‌شان کرده باشی.


راضیه هاشمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.