ای یار خوش خط وخال و زلف کمندم


بدان عهدی که باتو بستم پای بندم

قبل تو عمری هرز طی شد در سردرگمی
باتو بودکه فهمیدم با زندگی چند چندم

به جنگ نابرابر می روم من در کنارت
نباشدترسی زجان که رسد من را گزندم


اگر دانم که رنج من آسایش توست
من این رنج و به جان ودل پسندم

توگر دوستی نخواه از من که دل بردارم ازاو
نه چشم جز او بیند نه گوشی که دهی پندم

تو و عشقت را سهل نیاوردم به دست
در ازای عشق تو ز آمال دنیا دل بکندم

کنون که پلی نمانده در پس و درپیش
امیداست با عشق ووفاکنی تو سربلندم

باتو شادم من ۔غم جایی ندارد در کنارم
بی تو قرارم نیست در وجودو بند بندم

گر عمری در ورای تو به سختی من بگریم
نخواهم بی تو بودن را که من درآن بخندم

قسم خوردم که تادنیا دنیاست باتوباشم
بارالهی چنان کن تا نشکنم روزی سوگندم

داودچراغعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد