آرزوهای بیماری دارم

آرزوهای بیماری دارم
گاهی آنقدر شدید
که انگشتانم به شماره ی اورژانس دست درازی می کنند

صدای آژیر
هیولاهای ذهنم را متورم کرده
واز پرستار لندهور متنفرم

دکترها خسته اند
دکترها را به تخت بسته اند
نگهبان نگاهم کرد ومغزش سوت کشید
زیر دستگاه احیای مغزی
چند شلیک به شقیقه ام شد
و ساچمه ها توی مغزم
دهها مجرم بالفطره را
ترور کردند

به پاپ پل نمی دانم چندم گفتم
تنها جرمم
کشتن پیرزنی بود
که به صندوقچه ی النگوهایش
پناه آورد
_در همان عصر آمبولانس و آژیر
پیش تر ازآنکه
جنایت، مکافات بشود
و سیبری منجمد

بله!
بله!
آب در کوزه و ما تشنه

آرزوهایم را به ضریح گره می زنم
اینقدر آشفته که
قانون شفا می دهد
و شفا فلسفه می بافد
ومن به نوبل فکر می کنم
برای فئودور
برای آرزوهای بیمار نوافلاطونی ها...


عباس جفره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد