زمستان می رود گُل غنچه وا کرد

‌ زمستان می رود گُل غنچه وا کرد ‌
ببین آواز بلبل را ، چه ها کرد ‌‌

برای نو شدن همت براه است ‌
اگر چون فصل قبلی این گناه است ‌

زمین تن پوش سردش را دریده ‌
نفس در هر نفس در ما دمیده  ‌

لباس دشت و صحرا سبز و تازه ‌
به زانو گیر دستت گر درازه  ‌


تو گر پاشیده ای ، پا شو فلانی ‌
جوابم را بده تا کی بمانی ؟ ‌

برای بارشت ابری فرستاد ‌
ز انوارش همی نوری فرستاد ‌

برای دلبری صد صحنه آراست ‌
درون شعر من بزمی مهیاست ‌

دو روزی دور دنیا، دور( بدور) خود باش  ‌
بیا گاهی، دمی، هر آنچه شد باش

به پایان میرسم دل بیقرار است ‌
خداحافظ زمستان چون بهار است ‌

محمدرضا بیابانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد