ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خنده از دل میبرد افسردگی را
خنده از جان میبرد دلمردگی را
من از عشق و وفا با تو نگویم
دهد شوقی و شوری زندگی را
همه شب خدا را صدا میکنم
تو را از ته دل دعا میکنم
تو را دوست دارم نگویم به تو
به جان و دل خود جفا میکنم
به خلوت نشستن سکوتت خوش است
از آن چشم آبی نگاهت خوش است
مرا دوست داری نگویی به من
به دل سر پنهان و رازت خوش است
نگاه بیگناهش چون کبوتر
دود گاهی به این ور گه به آن ور
پی آدم شده در روزگارش
بناگه میبرد تیری ورا سر
چو خورشیدی تن و جان را بیافروز
حقیقت را ز اطرافت بیاموز
مگو همچون شبم غرق سیاهی
که بعد از شب ببینی چهره روز
فروغ قاسمی