نه چون شمع فراق در یاد یارانم

نه چون شمع فراق در یاد یارانم
اسیر مهر ایام و زمستان و بهارانم

دلت را خانهٔ حق کن، توکل کن،
یگانه ساغرم باش و بخندان و برویانم

فلق را در عمق چشم زیبای یار می بینم
از آن پیمانه در جامم بریز و بگردانم

طمع از شربت لبهای او گویی شفا هست
محقق گر نگردد روزی ام؛حسرت کشانم

همه گویند که در دیوان اقبال
رفیقی هست که می گفت بی نشانم

احمد برزگری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد