فصل پیشین بهــار آمـده از نــو

فصل پیشین بهــار آمـده از نــو
یـک دمـی نــو بهـار آمده از نــو

بـر گل و بــر درخت و بــر شـاخه
غنچه ای بــی قــرار آمــده از نـو

لاله هـا سوی هـر طرف رقصان
شــاپرک را نــگار آمــده از نــو

فصــل روئیــدن زمیــن گشـته
آهــوان را خمــار آمــده از نــو

فرش سبزی به رخ کشیده دمن
چون عروسی به ناز آمده از نو

نهر آبی که آب آن گِل بود
بعد چندی زلال آمده از نو

کهنه سالی برفت پی تاریخ
سال نو با وقار آمده از نو

گفتم از نو کمی دلم لرزید
خوش بُود یاد آن زمان از نو


کاظم بیدگلی گازار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد