ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
باید ازخویش گذر کرد ،
تا که به خدا رسید
باید ازهلال گذر کرد ،
تا که به ، بدرالدُجا رسید
من ازخویش عبور کردم
با یه غلتکی به سنگینیِ صبر
روحم بعد ازآن پرید و،
نشست آرام و رها ،
به روی ابر
حالا من همسایه ی بارانم
گرچه با فاصله از یارانم
حالا من در ازای احساسم ،
باد را میخرم
من با خاطرات خوبم ،
بخشهای خوب یاد را میخرم
حالا آزاد و رها ،
میتوانم بگویم که دگرمن خاک نی ام
دگرمیتوانم با قدرت بگویم :
یک ترانه ای قشنگ ز یک نِی ام
مرا چوپان خوبِ سادگیها ،
در دشت نواخت
ازوقتی که من ،
ترانه ای سازشدم ،
این دل ، یک برنده بود و،
دگرهیچوقت نباخت
بهمن بیدقی