آغوشت آغاز جهان من

آغوشت آغاز جهان من
و مرز حیات و ممات من

اینجا، نه دیروز هست و نه فردا
تنها اکنونِ بی‌پایان، فقط ما

شانه‌هایت، پناهِ خستگی‌های من
آرامشی عمیق، فراتر از هر سخن

در آغوشت، فلسفه رنگ باخت
منطق زانو زد و معنایی دگر ساخت

اینجا، حقیقتی‌ست بی‌زوال
نه خواب و نه بیدار، نه رؤیایی محال

و نبضت موسیقی شب‌های من
که آغوشت پناهیست برغم‌های من

و عشق، این واژه‌ی بی‌کران
در آغوشِ تو، معنا شده جاودان

سامان مقالی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.